پرسه در مه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
شنبه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : ساغر

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه



ادامه مطلب ...

مامانم کجا می باشد؟

مادر بزرگم سرش را پایین می اندازد و می گوید : پیش خدا.

-خدا آن پایین می باشد؟

مادر بزرگم سرش را بالا می آورد و می گوید: نه مادر، آن بالا می باشد.

-کدام بالا می باشد؟

مادر بزرگم سرش را پایین می اندازد و می گوید : بالا که نه خدا همیشه همین جا پیش ما می باشد.

-خدا که خودش پیش ما می باشد، چرا مامانم را پیش خودش برد؟

مادر بزرگم سرش را بالا می آورد و با چشمان پر اشکش می گوید: الهی قربانت بروم و یک عدد بوسم می کند.



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 286
بازدید کل : 108840
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 56
تعداد آنلاین : 1

ابزار وبلاگنویسان